کمی بیشتر

کمی بیشتر

بیا تا کمی بیشتر فکر کنیم
کمی بیشتر

کمی بیشتر

بیا تا کمی بیشتر فکر کنیم

آب و ادب . . .

خوبه آدم نویسنده ی خوبی باشه ها  ، چند خط همراه میشیم با سید مهدی شجاعی :


    کلام مادر به اینجا که رسید ، ناگهان برق غریبی در چشمهایش درخشید. با جدیتی بی سابقه اما همراه با ملاطفت مرا از جا بلند کرد ، مقابل خودش نشاند و گفت :

ببین! عباس من!

نسبت تو و فرزندان فاطمه ، نسبت برادر با برادر و خواهر نیست.

همچنانکه نسبت من با علی ، نسبت همسر و شوهر نیست.

نمی دانم به دست تضرع کدام دخیل بسته ای یا دعای نیمه شب کدام دلشکسته ای یا نَفَس اعجازگز کدام رسول کمر به کرامت بسته ای ، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.

این لباس آنفدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم می شدم اگر خدا دست مرا نمی گرفت .

این وصلت ، هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمی کرد .

تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده بی نظیریم .  اینها تافته های جدا بافته عالمند. اینها زمینی نیستند .  آسمانی اند .  خاکی نیستند ، افلاکی اند .

اینها جانشینان و کارگزازان خدا در زمین اند.

خدا به اهل زمین منت گذاشته است که این دردانه های خود را چند صباحی راهی زمین کرده است .

آسمان و زمین و ماه و خورشید ، از صدقه سر اینها شده است .

پدرت معلم مسیح بوده است در گهواره نور و منادای کلیم بوده است در کوه طور .

مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی !

مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی ! مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی !

آقای من ! بانوی من !

این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالی ات .

مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری ! 

مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری !

مبادا پیش از آنها آب بنوشی !


مبادا پیش از آنها آب بنوشی ! 

فرامین تو را هماره به کار بسته ام مادر ! اما اکنون چه کنم که بردن آب در گروی خوردن آن است !؟ اکنون چه کنم که دفاع از جانان مستلزم داشتن جان است ؟! 


پ.ن : این ایام مبارک رو بهتون تبریک میگم  اینم چند خط فوق العاده رو هم از صفحه های ۳۶ ، ۳۷ و ۳۸ « سقای آب و ادب » نوشتم  



تجارت پرتغالی ، قسمت دوم ، شاه حریص

اول بگم که قسمت دوم خیلی دیر آماده  شد و از این بابت شرمنده  اگه قسمت اول رو نخوندین همین الان برین بخونین  منتظر قسمت های بعدی هم باشید ، و این هم قسمت دوم :


       هفت ماه بعد ، در اوت ۱۴۹۲ ، یک ماجراجوی دریایی ایتالیایی به نام کریستف کلمب از سوی ایزابل و فردیناند راهی سفری دور و دراز شد تا با غارت هند افسانه‌ای گنجینه انباشته حکمرانان آزمند اروپا را انباشته سازد . کلمب ، بی‌آنکه خود بداند ، قاره آمریکا را کشف کرد [این ماجرای کشف همچین هم درست نیست] و در بازگشت افتخاری دیگر بر افتخارات ایزابل و فردیناند افزود.

در این زمان ، در گوشه‌ای دیگر از شبه جزیره ایبری ، « مانوئل ثروتمند » ، شاه حریص پرتغال ، با رشک نظاره‌گر پیروزی های ایزابل و فردیناند بود . او خود از « شهسواران » جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان اندلس بود و همو بود که به سان همتایان اسپانیایی اش واپسین بقایای تمدن اسلامی را در غرب اروپا به خاک و خون کشید . دربار پرتغال ، که پیشتر « هنری دریانورد » را راهی دریاها کرده و تجارت جهانی برده را بنیاد نهاده بود ، نمی‌خواست در این مسابقه تاراجگری عقب بماند . مانوئل پنج سال پس از سفر کلمب ، واسکو داگاما را راهی دریاها کرد . داگاما در سال ۱۴۹۸ به سواحل هند رسید .

بدینسان تاریخ فصلی نوین را گشود که سال ۱۹۴۲ مبداء آن است ، سال سقوط غرناطه و کشف آمریکا. این حوادث نقطه عطفی در تاریخ تمدن بشری است و آغاز ظهور پدیده‌ای که « زرسالاری جهانی » نامیده می‌شود . و این است سرآغاز داستان ما !  



چنتا نکته : به سال هایی که به صورت میلادی در متن هستن خیلی دقت کنید و سعی کنید در ذهنتون این وقایع رو به ترتیب با تاریخ سال میلادی مرتب کنید ، به امید خدا درباره کریستف کلمب و این که چجوری به آمریکا رسوندنش ( کشف نکرد ) بعدا حرف میزنیم 

یه کار خوب و با حجاب :)

بعد از چنتا مطلب طولانی بریم یه رسانه ی خیلی باحال ببینیم یکم حالمون خوب شه  : 



دیدین ؟ خوب بود ؟  این ویدئو از دو جهت نظر من رو به خودش جلب کرد :
اول خود این ایده خیلی قشنگی که این دوستان برای ارائه دادن حجاب نسبتا اسلامی توی کشور های غیر اسلامی داشتن که به احتمال زیاد با هزینه ی خودشون و یکم دوندگی و تلاش تونستن اجراییش کنن ، این که ما بشینیم و یه ذره بیشتر به مغزمون فشار بیاریم تا یه ایده خوب واسه ارائه چیزای خوبی که بلدیم  به ذهنمون برسه خیلی خوبه و از اون بهتر این که همت داشته باشیم و بریم اون ایده ی خوب رو اجرایی کنیم ، در هر صورت من بهشون تبریک و خسته نباشید میگم .
و دومین چیزی که درباره ی این ویدئو من رو به فکر فرو برد مسئله بی خیالی افرادی بود که دارن پول میگیرن تا درباره ی مسئله حجاب کار فرهنگی انجام بدن !! داشتم فکر میکردم که وقتی چهار عدد جوون توی کشور های غیر اسلامی به این قشنگی بدون صرف هزینه ی خاصی میتونن چیزی رو که بهش اعتقاد دارن تبلیغ کنن چرا یک سری افراد که وظیفشون اینه و دارن برای این کار پول میگیرن هیچ کای انجام نمیدن !؟!؟!  
خب دیگه کافیه من از حرفایی که بوی چیزای کثیفی مثل سیاسیت رو بدن متنفرم  و اصلا دوست نداشتم از این چیزا تو این وبلاگ بنویسم اما یه وقتایی نمیشه دیگه ، شرمنده !

فوضول شناسی قسمت سوم :|

در قسمتهای اول و دوم خیلی ساده و با نگاه بسیار کلی سه روش اصلی رو برای دست به سر کردن یه شخص فوضول بررسی کردیم ( البته ما خیلی ساده توضیح دادیم وگرنه بحث خیلی گسترده تر از این حرف هاست و اجرای این روش ها هم اصلا به این راحتی ها نیست ) اما توی این قسمت که از همه مهمتر هم هست باید یک سری از استعاره ها رو توضیح بدیم و دلیلمون برای عنوان کردن این بحث نسبتا طولانی رو بگیم ، خیلی سریع بریم به اصل مطلب برسیم . 

تا این لحظه شما شخصی بودید که باید فوضول و جستجوگر رو دست به سر میکردید ، اما حالا شما قراره شخص فوضول باشید ! چجوری ؟! به این صورت که یه چند نفر با استفاده از یک سری کار پست و ناپسند توستن قدرت دنیا رو بدست بگیرن ، حالا برای این که این قدرت و تسلط روی دنیا رو همیشه تو دست داشته باشن و همیشه از همه پولدارتر و قدرتمنتر باشن مجبورن دست به یک سری کار های پست و ناپسند بزنن ، از جمله این کار ها میشه به استعمار کشور های کوچیک اما غنی ، ایجاد جنگ های داخلی و نا امنی ، ایجاد تجارت تک قطبی و از این جور کار ها که خودتون بهتر میدونید اشاره کرد ، اما همیشه ذهن های بیدار و جستجوگر ، افراد آگاه و راهبر و افرادی که مردم به حرفاشون گوش میدن وجود دارند که به این قدرت ها گیر میدن و مردم رو روشن میکنن تا با ظلم و تمامیت خواهی این قدرت ها مقابله کنن تا عدالت رو در جامعه برقرار کنن تا خدا رو به مردم یادآوری کنن . گرفتید چی میخوام بگم ؟! 

در واقعیت شما یا اون شخص فوضول و جستجوگر در کار ابر قدرت ها هستید ، یا جامعه مشترک بین ابر قدرت و شخص جستحوگر هستید یا جزو گروه قدرت طلب ها و در استخدام اون ها و چشمتون رو روی ظلم بستید ، یکم فکر کنید دوست دارید جزو کدوم دسته باشید ؟!



حالا خیلی چیزا روشن میشه روش های دست به سر کردن شخص فوضول رو که قبلا گفتیم مرور کنید ، اون ابرقدرت برای دست به سر کردن شخص فوضول کار هاش رو مخفیانه انجام میده ،  مثلا مخفیانه تمام اینترنت رو شنود میکنه ، که اینجوری یه شخصی مثل اسنودن پیدا میشه و همه چیز لو میره . یکم دقیق تر بشیم !!!! ممکنه اسنودن هم از طرف همون قدرت ها اجیر شده باشه تا یک سری اطلاعات سوخته و دست چندم رو لو بده و ما رو از اطلاعات اشباع کنه تا ما دیگه دنبال یک سری چیزا نریم !!!! جالبه که تمام کارشناسای امنیتی بار ها و بار ها درباره ی جاسوسی های احتمالی دولت ها از مردم هشدار داده بودن و وقتی اسنودن این اطلاات رو رو کرد مردم عادی بسیار متعجب شدن ولی افراد متخصص قبلا فکر اینجا رو کرده بودن و براش آماده بودن ! ( رجوع کنید به حماسه ی اسنودن و داک داک ) به دلیل همین آمادگی افراد متخصص و هشدار هایی که قبلا اونا داده بودن میشه گفت که اسنودن مقدار زیادی اطلاعات سوخته ، کم اهمیت و قابل پیشبینی رو به مردم داده ، موضوع وقتی جالبتر میشه که بریم ببینیم که این جنجالی که اسنودن درست کرد در چه زمانی بود و در اون زمان چه اتفاقات مهم دیگه ای داشت تو دنیا رخ میداد !!!! من نمیگم حتما اسنودن عامل دست اون ابر قدرت ها بوده تا حواس ما رو پرت کنه و ما رو از اطلاعات اشباع کنه ولی خب بهتر نیست روی ین مسائل یکم بیشتر فکر کنیم و دقیق بشیم ؟!!



با فرض این که اون قدرت های تمامیت خواه و ظالم از این دوتا روش یعنی مخفی کاری در داستان شنود و اشباع اطلاعات برای تغییر اولویت ذهن مردم دنیا از مسائل هم زمان با جنجال اسنودن ( جنگ داخلی سوریه ، بیداری اسلامی ، مردم میانمار مردم آفریقا و . . . )  استفاده کرده باشن و موفق شده باشن ذهن مردم رو مدتی منحرف و ذهن افراد جستجوگر رو درگیر و اشباع کرده باشن ولی باز هم بعد از مدتی جنجال اسنودن کمرنگ میشه و مردم و جستجوگر ها دوباره متوجه مسائل اصلی میشن ، در این حالت میگن فشار افکار عمومی روی دولت های استعمار گر و ظالم زیاد میشه و اونا برای این که وجهه ی خودشون رو جلوی مردم خراب نکن مجبور میشن تا از اون کار های ناپسند و غیر انسانی دست بردارن . یعنی روز از نو و روزی از نوع ، دوباره اون ابر قدرت باید بیاد و از اول افکار عمومی رو منحرف کنه و از اینجور چیزا . . .  در این وضعیت اون ابرقدرت ظالم میشینه میاد از روش سوم برای دست به سر کردن این مردم آگاه و اون جستجوگر فعال و عدالت خواه استفاده میکنه ، چجوری ؟! 

برای این که بفهمیم چجوری باید یکم زمان رو به عقب ببریم و برگردیم به ۳۰ تا ۴۰ سال پیش ! اون ابر قدرت خیلی زرنگه و از  سال ها پیش میدونسته که ممکنه مردم روزی به کار های من اعتراض کنن و من نتونم با مخفی کاری و اشباع اطلاعات دست به سرشون کنم ! واسه همین باید شروع کنم به تغییر دادن افکار این مردم ، باید اولویت ها رو تو ذهنشون عوض کنم ، باید یادشون بدم که فقط به خودشون فکر کنن و براشون مهم نباشه اگه بدونن یک سری آدم دارن اون ور دنیا کشته میشن ، به خودشون بگن : وقتی مردن اونا به لذت های این دنیای من ضرری نمیزنه پس واسه چی باید برم خودم رو به زحمت بندازم و به اون ابر قدرت ظالم انتقاد کنم ؟ ، اما باز هم همیشه یه افراد اعتراض گری وجود خواهند داشت که از اعتراض کردن لذت میبرن ! باید یه زمین بازی هم برای اونا درست کنم تا اونا به خیال خودشون بیان به یه چیزایی که تو ذهنشون مهم جلوه داده شده اعتراض کنن و من هم برم پُز بدم که من دولت انتقاد پذیری هستم و به مردمم اجازه اعتراض میدم !! مثلا میام ماری جوآنا و گرس رو به صورت غیر مستقیم تو جامعه پخش میکنم بعد یه قانون تصویب میکنم که کشیدن ماری جوآنا و گرس ممنوعه ، بعد از یه مدت یه گروه هایی تشکیل میدم که بیان در راه آزاد سازی استفاده ماری جوآنا و گرس تظاهرات و تجمع برگزار کنن و هی اعتراض کنن تا ارضا بشن و پیش خودشون فکر کنن ما چقدر آدم های مهمی هستیم . میشه هر چند وقت یه بار یه چیز ایجوری درست کنم ، یه مدت دفاع از همجنسرایی رو راه بندازم و یه مدت روی حفظ محیط زیست خیلی مانور بدم . . .  اینجوری همیشه مردم و جستجوگر ها رو سرگرم نگه میدارم و از اونور میرم سراغ استعمار و غارت کشور های بدبخت آفرقایی ، کشتن مسلمونای میانمار یا نسل کشی مردم فلسطین . . . هیچکس هم نیست بهم چیزی بگه و من هر روز با مکیدن خون کشور های ضعیف قوی تر میشم  



یادمون باشه هیج چیز رو ساده نگیریم ، از کنار هیچ چیر ساده رد نشیم ، بشینیم یکم بیشتر بهش فکر کنیم و در عین حال تمام حواسمون رو جمع کنیم که در این مسیر درگیر چیزای بیخود هم نشیم . . . .


پ.ن : ببخشید طولانی شد