پنجشنبه هفته گذشته [تو لحظات آخر اردو دقیقا وقتی که منتظر بودیم تا اتوبوس برسه و ما رو بیاره تهران] یه جمع کاملا یهویی از دانش آموزای پیش دانشگاهی تشکیل شد و شروع کردیم به بحث و صحبت آزاد در خصوص مسائل مختلف !! بچه ها حرف میزدن و من گوش میکردم ، هرچی جلوتر رفتیم طبق معمول بحث های عادی ، یه مبحثی خودش رو خیلی بیشتر و بیشتر نشون میداد . . . عدم مطالعه و نگاه سطحی به مسائلی که بسیار دقیق و عمیق هستن !!! این موضوع بنده رو خیلی آزار میده ، شاید دلیل اصلی شروع نوشتن این وبلاگ همین موضوع بوده باشه ، این که یکم عمیق بشیم !! یکم دقیق بشیم !! یکم مطالعه کنیم و هرچی رو شنیدیم بدون تفکر قبول نکنیم . . . کمی بیشتر فکر کنیم !!!!
بحث در حال انجام بود و من تلاش کردم تا بحث رو از مسیر اصی خودش منحرف کنم تا بتونم حرف خودم رو بزنم ، اولش که به بچه ها گفتم چرااا انقد سطحی به مسائل نگاه میکنید ؟! ، شوکه شدن و بعد چنتا از حرفای سطحی که توی بحث گفته بودن رو به یادشون اوردم و ا شون خواستم تا عمیق به مسائل نگاه کنن !! [داره شبیه گزارش کار میشه] تو هین حرفا ، یاد اولین کتابی افتادم که از شهید مطهری خونده بودم . . . . مسئله حجاب !
« یه مسافرت تو تابستون چند سال پیش بود ، صبح بعد از نماز دیگه خوابم نبرد ، همه خانواده هم خواب بودن و تا ۲ -۳ ساعت دیگه باید تنها میشستم ، تلوزیون هم که نمیشد روشن کرد ، یادم افتاد که یه کتاب با خودم اوردم . . . مسئله حجاب !!! کتاب رو که باز کردم ، تا چند ساعت مداوم دستم بود نزدیک به ۷۰ صفحه از ۲۳۰ صفحه کتاب رو خوندم . . . «
این خاطره رو برای بچه ها تعریف کردم و یه مثال خیلی قشنگ در خصوص عمیق فکر کردن از همین کتاب براشون زدم تا مطلب براشون روشن بشه ، شهید مطهری تو بخش دوم کتاب مسئله حجاب اینطور مینویسه :
« من می گویم : برعکس ، در محیط های پاک اسلامی این مرد بود که حق نداشت در نشست و برخاست ها از زن بیگانه بهره برداری کند. این مرد است که همواره حرص می ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجویی خود قرار دهد. هیچگاه مرد به طمع خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجو داشته باشد و هروقت که این حائل از میان رفته آن که برنده بوده مرد بوده است و آن که باخته و وسیله شده زن. امروز که مردان موفق شده اند با نام های فریبنده «آزادی» و «تساوی» و غیره این حائل را از میان ببرند زن را در خدمت کثیف ترین مقاصد خویش گرفته اند. بردگی زن، امروز به چشم می خورد که برای تأمین منافع مادی یک مرد در یک مٰؤسسه تجارتی خود را صد قلم برای جلب مشتری مرد می آراید و به صورت «مانکن» در می آید و شرف خود را در ازاءچندرغاز حقوق می فروشد. [یاد منشی ها و فروشنده های خانم که تو مغازه ها و شرکت های مختلف امروزی میبینیم افتادم.] »
وقتی توی مسائل مختلف دقیق و عمیق بشیم و از تبلیغات ،حاشیه سازی ها و تفکر عوامانه در خصوص اون مطلب فاصله بگیریم ، میتونیم به نتایج جدید و اکثرا درستی برسیم.، همه چیز انقد ساده نیست که ما میبینیم و [شرکت های تبلیغاتی]بهمون نشون میدن ، باید کمی بیشتر فکر کنیم . . . .
چند ماه از آخرین مطلب منتشر شده روی وبلاگ میگذره !! تو این چند ماه اتفاقات خیلی زیادی برای شخص من ، کشور و مردم افتاده ، حالا بعد از این همه مدت و این تغییرات نسبتا زیاد میخوام تمام تلاشم رو به کار بگیرم تا حداقل هفته ای یه مطلب روی وبلاگ منتشر کنم حدس میزنم با توجه به تغییرات زیادی که اتفاق افتاده ، با طیف جدیدی از مطالب توی وبلاگ روبرو بشیم ولی همچنان هدفمون ثابت و پابرحاست ، بیا تا کمی بیشتر فکر کنیم !!
خیلی کوتاه و گذرا بگم که تو این چند ماه ، سربازیم تموم شده ، یه شغل ثابت دارم ، یعنی معلم و مشاور شدم ( به همین دلیل ممکنه مطالب درسی که به وبلاگ هم مربوط میشه رو تو وبلاگ ببینیم) ، ازدواج کردم و یه سال بزرگتر/پیرتر/به مرگ نزدیگتر شدم
چرا نبودم ؟ . . . بهترین دلیل (بهونه) ای که میتونم بیارم اینه که سرم شلوغ بود و از این حرفاااا !!! یا مثلا بگم که جایی که کار میکردم به اینترنت دسترسی نداشتم !!! و . . . .
امام دلیل نبودم هیچ کدوم از این چیزا نیست ، بعضی از این اتفاقات هم زمان رخ داد تا من از نوشتن [که خیلی دوسش دارم]فاصله بگیرم ، و مهمترین دلیل هم نداشتن حرفی برای نوشتن به علت زیاد شدن مشغله ذهنی و کم شدن مطالعه روزانه بود. نتیجه اخلاقی این که : ازدواج و پیدا کردن یه کار ثابت میتونه حسابی وقت و ذهن شما رو درگیر خودش کنه تا از خوندن و نوشتن دور بمونید.
در هرصورت اینا همش بهونست و من باید به نوشتن ادامه میدادم ، حالا بریم ببینیم که چه چیزایی برای گفتن داریم . . .