ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دلم به حال دلم سوخت ، بس که هر شب روز گرفت این دل غرق به خون بهانه ی تو . . .
دیگه مدت هاست از چیزی لذت نمیبرم ، دیگه مدت هاست که هیچ اتفاقی خوشحالم نمیکنه ، دیگه مدت هاست که از همه فراری ام ، دیگه مدت هاست که نمیتونم حرف دلمو به کسی بگم ، همش عقل ، همش فکر ، همش دنیا ، همش پول ، دارم کم کم سنگ میشم ، دارم جذب این دنیا میشم ، دارم میرم جزو فراموشکارا ، داره یادم میره که هر روز برام گریه میکنی ، داره یادم میره که تنهایی ، داره یادم میره که دلیل تنهاییت منم ، دلیل بیابون نشینیت منم ، داره یادم میره که عهد بستم ، عهد بستم که بمونم ُ عهد بستم که منتظرت باشم ، عهد بستم برا سلامتیت دعا کنم ، عهد بستم دیگه ناراحتت نکنم ، اما نشد . . .
نکنه آخرشم نبینمت . . .
کی پرده ز چهره می گشایی . . .
ما غایبیم او منتظر ماست...
اللهم عجل لولیک الفرج